سرهنگ حاج یوسف غلامی
اگر سید شهید نمیشد حقش نبود.
ما از کودکی با خانواده شهید آقایی رفت و آمد داشتیم. از لحاظ سنی از من کوچکتر بود. زبانش در مهارش بود . اهل غیبت نبود . یک بار در او تندخویی ، چرب زبانی یا شوخی بیجا نبود . اهل شوخی بود اما بنده هیچ گاه ندیدم لابلای شوخی هایش دروغی بگوید. خیلی ها شوخی می کردند ولی او در شوخی ها هم ادب را کاملا رعایت می کرد.
آخرین باری که دیدمش ، غروب کنار مزار شهدا بود .اصرار می کرد ومی گفت :"آقا یوسف! این دفعه که می روی مرا هم با خودت ببر"
گفتم :"تو باید آموزش ببینی تازه پای خانواده ات هم در میان است . اونا باید رضایت بدهند" خلاصه جواب رد بهش دادم.
خدا شاهد است حرارت شهادت را در او دیدم.دیدم پشت کرده و دارد گریه می کند. گفتم :"تو هنوز بچه ای ! جثه ات ضعیف است . بهتره کمی صبر کنی "
انگار از عاشورا جامانده باشد. کانه حسین بن علی دارد می رود و او را با خود نمی برد این طور از جواب رد من گریه می کرد.. بعدها رفت جبهه و تو اولین عملیات شهید شد .
وقتی خبردادند که سید باقر هم رفت ، با خودم گفتم که با فضای معنوی خانواده و حالات روحی خودش ، اگر نمی رفت حقش نبود.
سرهنگ حاج یوسف غلامی
شادی روح سید عزیز باقر آقایی صلوات